حدود سال ۱۸۶۹ میلادی، خوانندهای فرانسوی با نام «مادمازل زیلی» به همراه برادرش و دو خواننده دیگر راهی یک تورکنسرت جهانی شدند. در توقفی که در یک جزیره کوچک در اقیانوس آرام جنوبی داشتند، متوجه شدند که مردم آنجا از پول استفاده نمیکنند، در نتیجه خوانندگان موافقت کردند بلیتهای کنسرت را در ازای هر کالایی که ساکنان جزیره آوردند، بفروشند.
اجرایشان بسیار موفق بود. یکی از حاکمان محلی نیز در این کنسرت حضور داشت. آنها توانستند ۸۱۶ بلیت بفروشند. زیلی پنج ترانه از اپراهای محبوب آن دوره را خواند. زیلی در نامهای که برای عمهاش فرستاده بود، در خصوص کالاهایی که در ازای پول دریافت کرده بود، چنین نوشت: سه خوک، ۲۳ بوقلمون، ۴۴ مرغ، پنج هزار نارگیل، ۱۲۰۰ آناناس، ۱۲۰ کدوتنبل، ۱۲۰ بسته موز و ۱۵۰۰ پرتقال. زیلی در نامهاش عنوان کرده بود که این ثروت بادآورده برای او مشکلاتی ایجاد کرده و چنین سؤالی را مطرح کرده بود:
با این میوهها و حیوانات چهکار باید کرد؟
زیلی در نامه خود همچنین گفته بود: «اگر در بازار پاریس بودم، همه اینها را میتوانستم به قیمت چهار هزار فرانک بفروشم. معامله خوبی بود! اما اینجا چطور آنها را بفروشم؟ چطور همه اینها را نقد کنم؟ واقعیت این است که سخت است از افرادی که از شنیدن آهنگهای ما لذت بردهاند و در ازای آن نارگیل و کدوتنبل پرداخت کردهاند، بخواهیم پول دریافت کنیم. به من گفتهاند که فردا تاجری از جزیره مجاور به اینجا میآید تا محصولات من و همراهانم را نقد کند. در این حین، ما برای زندهماندن خوکها به آنها کدوتنبل میدهیم. این در حالی است که بوقلمونها و مرغها در حال خوردن موزها و پرتقالها هستند.»
نامه زیلی در سال ۱۸۶۴ بهعنوان پاورقی در کتابی با عنوان تاریخچه پول منتشر شد. «ویلیام جونز»، اقتصاددان بریتانیایی، بهقدری از این پاورقی خوشش آمد که یک دهه بعد آن را در دیباچه کتاب خود که «پول و سازوکار تبادل» نام داشت، به چاپ رساند. نتیجه اخلاقی این داستان برای جونز این بود: مبادله کالابهکالا مزخرف است.
جونز میگفت مشکل مبادله کالابهکالا این بود که به «توافق مضاعف» نیاز داشت. در واقع نهتنها ساکنان جزیره باید تمایل داشتند که در کنسرت شرکت کنند؛ بلکه خوانندگان نیز مجبور بودند آنچه ساکنان جزیره در ازای پول ارائه میدادند (نارگیل، خوک، مرغ و…) را بپذیرند. جونز میگوید جوامع انسانی این مشکل را با توافق بر سر کالاهای نسبتاً بادوام و نسبتاً کمیاب (دو ویژگی که نشانهای از ارزش تلقی میشود) حل کردهاند. ما با اختراع پول مشکل مبادله کالابهکالا را حل کردیم.
«آدام اسمیت» یکصد سال قبلتر چنین حرفی زده بود و ارسطو سخنان مشابهی را چند هزار سال قبل از آن بیان کرده بود. این نظریه که پول از دل مبادله کالابهکالا پدیدار شده است، بسیار زیبا، قدرتمند و ملموس است، اما از یک ضعف اساسی رنج میبرد؛ هیچ مدرکی برای درستی به آن وجود ندارد.
افسانه مبادله کالابهکالا، پول را به چیزی سرد، ساده و عینی تقلیل میدهد؛ ابزاری بیروح و خشک برای تبادل. اما در حقیقت پول چیزی بسیار عمیقتر و پیچیدهتر است.
مردم در جوامع قبل از پول تا حد زیادی خودکفا بودند. آنها غذای مورد نیاز خود را یا صید میکردند، یا کشت میکردند یا پیدا میکردند. معامله تا حدودی انجام میگرفت، اما غالباً بخشی از آیینهای رسمی با هنجارهایی سختگیرانه در زمینه دادوستد بود. پول حداقل به همان اندازه که از مبادله کالابهکالا ناشی میشود، از این آیینهای رسمی نیز متأثر است.
پول صرفاً بخشی از سازوکار حسابداری نیست که مبادلات و همچنین پسانداز را راحت میکند. پول به بخشی عظیم از بافت اجتماعی تعلق دارد که با خون و هوس پیونده خورده است. تعجبی ندارد که چرا ما در خصوص پول بسیار تحقیق و جستوجو کردهایم.
ناشناس –
عالی