گزینه «ب» بانک‌ها چیست؟ / بخش اول کتاب بانک هوشمندتر

شبکه راه پرداخت بخش اول کتاب «بانک هوشمندتر» را به شما تقدیم می‌کند؛ این کتاب توسط «توسن تکنو» منتشر می‌شود.

ران شولین نویسنده کتاب ۳۰ سال مشاور مدیریتی و تحلیلگر فناوری بوده است. او کتابی نوشته با عنوان بانک هوشمندتر و تلاش می‌کند آینده فناوری و تأثیر آن بر فضای بانکداری در جهان را ترسیم کند. مطالعه این کتاب به شما کمک می‌کند تصویر نسبتاً دقیقی از آینده به دست آورید و بدانید چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست. این کتاب در شبکه راه پرداخت ترجمه و ویرایش شده و با حمایت شرکت توسن تکنو منتشر می‌شود. در ادامه بخش اول این کتاب را بخوانید.

اگر این کتاب را می‌خوانید احتمالاً یک بانکدار، کارمند موسسه مالی یا مشاور بانک و سایر مؤسسات مالی هستید یا در صنعت فین‌تک فعالیت می‌کنید یا شاید روزنامه‌نگاری هستید که خبرهای مربوط به خدمات مالی را پوشش می‌دهد. اگر این موارد شما را توصیف نمی‌کند، پس احتمالاً باید ارتباطی با من داشته باشید.

هدف این کتاب واضح و ساده است؛ ارائه مشاوره و راهنمایی به صنعت بانکداری که چگونه در مسیر تبدیل‌شدن به یک صنعت قابل‌قبول و محترم و سودمند قدم بگذارد و چگونه با موانع و اختلالات پدیدآمده در عرصه فناوری، مقابله کنند. هنگام نگارش این کتاب، این صنعت سودمند است، اما واقعاً قابل‌احترام هم هست؟ در واقع نه، لزوماً سودآوری و احترام همراه هم نیستند.

به‌طور خلاصه این کتاب در این‌باره است که چگونه به یک بانک «هوشمند» تبدیل شویم. هوشمند در توسعه اعتماد و روابط دوستانه با مشتری، هوشمند در استفاده از فناوری، هوشمند در چگونگی بازاریابی محصولات و خدمات و نیز هوشمند در کسب سود و گردش مالی.

اگر در پی کتابی هستید که شامل مثال‌های زیادی درباره کارهای خوبی باشد که برخی بانک‌ها با فناوری انجام می‌دهند؛ شامل تشویق‌هایی نظیر اینکه «بانک‌هایی که این کارها را انجام نمی‌دهند دایناسورهایی هستند که منقرض خواهند شد و از کسب‌وکار خارج می‌شوند»؛ به‌دنبال کتاب دیگری باشید.

این کتاب قصد دارد نگاه انتقادی نسبت به روند توسعه صنعت بانکداری داشته باشد. ممکن است شما با تمام صحبت‌های من موافق نباشید، اما من تنها از یک زاویه به قضیه نگاه نمی‌کنم.

این جریان کلی کتاب است:

در بخش اول کتاب به مشکلات صنعت بانکداری و مدل‌های کسب‌وکار جدیدی می‌پردازیم که در بانکداری خرد مورد نیاز است.

بخش دوم به سه مانع یا به‌اصطلاح سرعت‌گیر اشاره می‌کند که صنعت بانکداری درگیر آن است: اعتماد کم مصرف‌کننده، تعامل کم مشتری و سروکله زدن با شعب بانک‌ها (و هزینه‌های موجود.)

بخش سوم روی تمایلات مشتری متمرکز شده و به رفتارها و نگرش‌های گروه‌های مختلف مصرف‌کنندگان می‌پردازد.

بخش چهارم از فناوری‌هایی می‌گوید که ممکن است در صنعت بانکداری روی توسعه مدل کسب‌وکار جدید تاثیرگذار باشند.

بخش پنجم و آخر کتاب، تغییرات سازمانی را مورد بحث قرار می‌دهد که بانک‌ها برای دستیابی به مدل کسب‌وکار جدید باید اجرا کنند.

 

در طول کتاب و در انتهای فصل‌ها «تکه‌های شوخی» آورده‌ام تا فضای روحی شما را تغییر دهم. اگر در طول این مسیر نمی‌توانم تأیید شما را جلب کنم که صنعت بانکداری باید چگونه باشد، دست‌کم شاید بتوانم شما را بخندانم.

یک نکته درباره واژه‌ها: در طول کتاب از واژه «بانک» صرفاً برای اشاره به بانک‌ها استفاده نمی‌کنم، بلکه منظورم اتحادیه‌های اعتباری نیز هست. اتحادیه‌های اعتباری! عذر می‌خواهم من می‌دانم شما بانک نیستید و می‌دانم اعضای شما عضو هستند نه «مشتری»، اما در طول کتاب، هنگامی‌که به مشتریان بانک‌ها اشاره می‌کنم، منظورم اعضای اتحادیه‌های اعتباری نیز هست.

 

مشکل بانکداری چیست؟

کارشناسان صنعت بانکداری به کاهش تعداد بانک‌ها در آمریکا از حدود ۱۸ هزار بانک در اوایل دهه ۸۰ به هفت هزار در سال ۲۰۱۳ اشاره کرده و آن را نشانه‌ای از زوال صنعت بانکداری می‌دانند.

اما کاهش تعداد مؤسسات مالی لزوماً نشانه‌ای از ضعف صنعت بانکداری نیست، درحالی‌که سپرده بانکی نسبت به ۳۰ سال پیش سه برابر شده و به حدود ۱۰ تریلیون دلار رسیده است. در حقیقت بسیاری از صنایع یک الگوی ترکیبی و ثابت را پیش می‌گیرند؛ به‌عنوان مثال کارفرمایان به‌دنبال دستیابی به بازدهی بالا از مقیاس و ظرفیت ممکن هستند، بنابراین دلیلی وجود ندارد که صنعت بانکداری متفاوت باشد و به‌دنبال بازدهی نباشد.

متیو ایگلسیاس، نویسنده مجله اینترنتی Slate، با استدلال‌های اساسی و بحث‌هایی که مطرح کرده جنبشی به راه انداخته و اشاره دارد که با این اوضاع، بانک‌ها به زوال کشیده می‌شوند. او بیان می‌کند میکروبانک‌ها سه مشکل اساسی دارند:

۱٫ ضعیف مدیریت شده‌اند

آیا میدانید بهترین‌های وال‌استریت چگونه دچار بدبیاری می‌شوند؟ وقتی تمرینی ندارید و برای خوب شدن و مفید بودن تلاشی نمی‌کنید، توقع نتیجه خوب هم نباید داشته باشید. اوضاع، بدتر می‌شود و ازآنجایی‌که بانک‌های کوچک تقریباً تمام منابع مالی خود را با وام‌های فیدیک، تأمین و سپرده‌گذاران را بیمه می‌کنند، هیچ‌کس مراقب اوضاع نیست. در واقع بانک‌های خوب برای کمک به بانک‌های ضعیف، به‌نوعی مالیات پرداخت می‌کنند.

 

 ۲٫ قابل کنترل نیستند

ازآنجایی‌که بانک‌ها کوچک شده‌اند، به‌سادگی با پیروی از قوانین و مقررات سنگین می‌توان آنها را کنار گذاشت، اما سیاست عمومی آمریکا متعهد شده آنها را حفظ کرده و انواع مختلف موقعیت‌های کاری را با توجه به آیین‌نامه‌ها برایشان ایجاد کند.

 

۳٫ توانایی رقابت ندارند

یک بانک کوچک که به تعداد انگشت‌شماری از شهرستان‌ها یا یک شهر کوچک خدمت‌رسانی می‌کند، نمی‌تواند وارد رقابت شود. به دست آوردن سهم بزرگی از بانکداری آمریکا و همکاری با چندین شرکت که در اختیار افراد معتبر و بزرگ هستند، باعث ایجاد فرصت‌های خوب مالی می‌شود.

 

متاسفانه برای اثبات ادعاهای ایگلسیاس مدرک و سندی وجود ندارد و فدرالیست ادعای او را رد می‌کند:

۱٫ در مقایسه با بانک‌های بزرگ (آن‌هایی که دارایی بیش از یک میلیارد دلار دارند)، بانک‌های تجاری کوچک (آن‌هایی که کمتر از صد میلیون دلار دارایی دارند) نسبت بیشتری از سهام دارایی، نسبت کمتر بدهی به دارایی و درصد کمتری از وام‌های غیرجاری و اجاره‌بها دارند و تقریباً هیچ مشتقاتی ندارند.

۲٫ علت بحران مالی سال ۲۰۰۸، وام‌های محلی ایجادشده و اعطاشده توسط اجتماع بانک‌های کوچک نبود، بلکه اشتیاق سیری‌ناپذیر بانک‌های بزرگ برای ریسک، علت این بحران شد.

۳٫ به گفته مجمع مستقل بانکداران آمریکا، دولت فدرال از تاریخ فوریه ۲۰۱۳ میلادی، ۹۰۰ قانون جدید را صادر و پیشنهاد کرده است. اگر این منبع به نظر شما بسیار غیرمنصفانه است، در سپتامبر ۲۰۱۲ میلادی، اداره پاسخگویی دولت در مطالعه‌ای می‌نویسد قوانین مورد نیاز در ۱۶ عنوان از ۷ قانون داد ـ فرانک به‌طور موثری بر بانک‌های جامع، تاثیرگذار هستند.

اما هنوز این سؤال برای ما بی‌جواب مانده که در واقع…

 

واقعاً چه تعداد بانک نیاز داریم؟

در توضیحات فیلمی به نام مرد افسانه‌ای کوچک‌شدنی ساخته ۱۹۵۷ در ویکی‌پدیا آمده:

«رابرت اسکات تاجر در حال سپری کردن تعطیلات در قایق خود در سواحل کالیفرنیا است. ناگهان توسط ابری از رادیواکتیو آلوده می‌شود. شش ماه بعد، متوجه می‌شود که لباسش بزرگ شده، ولی خشک‌کن لباس را مقصر این امر می‌داند. کمی بعد حلقه ازدواجش از دستش می‌افتد و این روند ادامه پیدا می‌کند و اسکات پی می‌برد که واقعاً در حال کوچک شدن است. او به یک آزمایشگاه تحقیقاتی می‌رود و متوجه می‌شود که قرار گرفتن در معرض غبارهای رادیواکتیو سبب شده که سلول‌های وی کوچک شوند و امکان ندارد به شکل طبیعی خود بازگردد، مگر اینکه درمان یا پادزهری پیدا شود. در پایان فیلم، اسکات به یک ذره اتمی تبدیل شده، اما برای او مهم نیست که چقدر کوچک شده، چون می‌داند هنوز در این جهان وجود دارد و همین تفکر به وی آرامش می‌دهد و ترس از آینده را در او از بین می‌برد.»

درست مانند صنعت بانکداری. این‌طور نیست؟

این صنعت در حال کوچک‌شدن است و هرگز به اندازه طبیعی خود بازنمی‌گردد، اما این باور خیالش را راحت می‌کند که هنوز در دنیا مهم است.

در مطلبی تحت عنوان کوچک‌شدن بخش بانکداری آمریکا که در وب‌سایت Knowledge@Wharton منتشر شده، اشاره‌هایی در رابطه با تثبیت صنعت بانکداری وجود دارد که دیدگاه ما به این مقوله را بهبود می‌بخشد:

کی اند دابلیو: جک‌گاتنتاگ (اقتصاددان سابق بانک نیویورک) می‌گوید: «ما واقعاً به تعداد زیاد بانک‌هایی که قبلاً داشتیم نیاز نداریم. بانک‌ها در حال حاضر این قدرت را دارند تا هر کجا که بخواهند شعب زیادی راه‌اندازی کنند؛ بنابراین موضوعی که اهمیت دارد این است که مشتری چه گزینه‌هایی برای انتخاب دارد.»

برداشت من: حق انتخاب مشتری‌ها هیچ ارتباطی به تعداد شعب بانک‌ها ندارد. مصرف‌کنندگان می‌توانند بدون در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی تأمین‌کننده، حساب جاری باز کنند، پول‌های خود را در حساب پس‌انداز قرار دهند یا درخواست اخذ وام بدهند. با اینکه تعداد مؤسسات مالی ممکن است کاهش یابد، اما به لطف اینترنت، شمار تامین‌کنندگانی که مشتری می‌تواند توسط آنها کارش را انجام دهد، در حال افزایش است.

کی اند دابلیو: به‌عنوان مثال، یک بازار در ایالات متحده آمریکا، با عرضه سرویس‌های بانکی پیش از تقاضا با قیمت‌های پایین‌تر، نرخ وام کمتر و محصولات و خدمات متنوع‌تر و خلاقانه‌تر به مصرف‌کنندگان خود سبب حفظ و ارتقای مصرف‌کننده می‌شود. برخی ممکن است بگویند رقابت بیش از حد می‌تواند موجب از رده خارج شدن بانک‌های ضعیف‌تر شود؛ مانند همان اتفاقی که برای بانک واشینگتن‌موچوآل در سال ۲۰۰۸ میلادی افتاد. با این وجود افراد دیگری آمدند و برای آنها جایگزین‌هایی ایجاد کردند، با این حال تعداد و میزان خدمات دفاتر کاهش یافته است.

برداشت من: دو مورد وجود دارد که باید به آنها پاسخ داد؛ اول درباره آمریکا که به‌خاطر عرضه بیش از تقاضا «بانک‌زده» شده است، این به چه معنا است؟

در بازار کالاهای فیزیکی، ممکن است تعادل میان عرضه و تقاضا برهم بخورد و کالایی بیشتر و یا کمتر از تقاضای بازار موجود باشد،

اما محصولات و خدمات بانکداری، مجازی است و هیچ عرضه فیزیکی وجود ندارد. چگونه می‌توان عرضه پیش از تقاضا را تعیین کرد؟

در ایالات متحده، یک بانک می‌تواند تمامی درخواست‌های مرتبط با حساب جاری را پوشش دهد؛ البته درصورتی‌که قدرت پردازش لازم را داشته باشد. مفهوم ظرفیت خدمات در دنیای بانکداری، مشابه ظرفیت تولید در صنعت تولیدات فیزیکی نیست.

دوم اینکه، اگر باور شما بر این است که رقابت بیش از حد باعث از بین رفتن بانک واشینگتن‌موچوآل شده است، سخت در اشتباهید.

کی اند دابلیو: موسساتی که احتمال دارد بیشترین ضربه را بخورند، جوامع بانکی هستند. ظهور قانون اصلاح وال‌استریت و حفاظت مصرف‌کننده (موسوم به قانون داد ـ فرانک) ناقوس مرگ بسیاری از این مؤسسات را به صدا درآورد.

کنترل‌های سفت و سخت‌تر که سرمایه، نقدینگی و قدرت نفوذ را درگیر کرده و به افزونگی قوانین نظارتی منجر شده، این بانک‌ها را به تقلا انداخته؛ به‌ویژه آنهایی که کمتر از ۵۰۰ میلیون دلار دارایی دارند.

برداشت من: آمین!

کی اند دابلیو: دکترگاتنتاگ می‌گوید: «حتی اگر تعداد بانک‌ها از ۶ هزار به ۱۰۰ عدد کاهش یابد و آن ۱۰۰ بانک در بخش‌های مختلف بازار فعالیت داشته باشند و مصرف‌کنندگان نیز فرصت‌های زیادی داشته باشند، باز هم دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.»

برداشت من: این یک جمله مکارانه است، از یک طرف واقعیتی وجود دارد، اگر یک مشتری واقعاً ۱۰۰ تأمین‌کننده خدمات دارد تا از میان آنها انتخاب کند، زمان زیادی را باید صرف متقاعد کردن مشتری برای انتخابی مناسب کنید.

اما آنچه مرا نگران می‌کند این است: «اگر آن ۱۰۰ بانک در تمام بخش‌های بازار فعالیت داشته باشند.» بانکی که بخواهد در تمام بخش‌های بازار فعالیت داشته باشد، باید به‌قدر کافی بزرگ باشد. بزرگ‌ترین بانک ایالات متحده هم در همه ایالت‌ها شعبه ندارد. آیا واقعاً ۱۰۰ بانک غول‌آسا در صنعت لازم داریم؟

زمانی که گاتنتاگ به قسمت‌های مختلف بازار اشاره می‌کند، به احتمال زیاد منظورش نقاط مختلف جغرافیایی است، اما جغرافیا ربطی به محصولات و خدمات مجازی ندارد. بخش‌های مشتریان به‌مراتب، مرتبط‌تر با موضوع است. مساله اینجاست که گرچه بخش‌های مختلف جغرافیایی به‌خوبی تعریف شده‌اند، اما بخش مربوط به مشتریان خیر. بنابراین بسیار بعید است که ۱۰۰ شرکت بتوانند به تمام بخش‌ها رسیدگی و خدمت‌رسانی کنند.

 

دلیل اصلی اینکه ممکن است بانک‌های بسیاری وجود داشته باشند

در سرمقاله نشریه امریکن‌بنکر به نام «چیزی که متیو ایگلسیاس باید درباره بانک‌های کوچک بگوید»، فرض بر این است که اختلاف عملکرد در بانک‌های کوچک دلیل بر وجود تعداد بسیار زیاد بانک‌ها باشد و خب فکر می‌کنم که اصل مطلب همین جمله باشد، بر اساس مقاله:

«در حال حاضر بیش از ۹۰۰ بانک با ارزشی بیش از ۱۰ میلیون دلار وجود دارد. ۲۰ درصد از این بانک‌ها، بازگشت سود ۳/۱۲ درصدی از سهام خود دارند. ۵ درصد آنها بیش از ۲/۱۷ درصد و کمتر از ۳۰ درصد این بانک‌ها کمتر از ۷/۵ درصد سود دریافت می‌کنند. آیا ۷/۵ درصد قابل‌قبول است؟ شاید این مقدار، در جامعه امروزی با چنین نرخ سود پایینی به ظاهر، آن‌چنان هم بد نباشد، اما واقعیت آن است به هر علتی آن را کاهش دهید، باز هم وحشتناک است.»

برداشت من: نرخ متغیر ارزش سهام این ۹۰۰ بانک بدین معنا نیست که ۷ هزار بانک، تعداد بسیار زیادی است. این نرخ پایین هر دلیلی می‌تواند داشته باشد و همین‌طور راه‌های بسیاری هم وجود دارد که یک بانک بتواند ارزش سهام خود را به ۲/۱۷ درصد افزایش دهد. آیا باید تمامی بانک‌هایی را که ارزش سهام‌شان کمتر از مقدار مشخصی است، تعطیل کنیم؟ حتی اگر هم بخواهیم این کار را انجام دهیم، در چه سطحی باید اتفاق بیفتد؟ چه مدت باید بانک در آن سطح باشد تا آن را از بین ببریم؟ یک معیار عملکرد، علامت زیاد بودن تعداد بانک‌ها نیست.

به هر حال استدلالی وجود دارد که ثابت می‌کند بانک‌های بسیاری در ایالات متحده وجود دارند و عرضه بیش از تقاضا است. اگر ظرفیت تولید یک موسسه بیش از تقاضا برای خدمات و تولیداتش باشد، نشان‌دهنده ظرفیت اضافی آن موسسه است. تامین‌کنندگان می‌توانند: ۱) ظرفیت محصولات‌شان را کاهش دهند؛ ۲) کسب‌وکار خود را ببندند؛ ۳) راهی برای افزایش تقاضا بیابند.

در طول پنج سال گذشته، ترکیب یک اقتصاد ضعیف با تغییرات قانون‌گذاری اعمال‌شده توسط دولت، تقاضا برای خدمات مالی را کاهش داده است.

منظورم از تقاضا همان مقدار واحد و گردش مالی کل است. کاهش تقاضای مصرف‌کننده برای وام‌های مسکن و کارت‌های اعتباری نتیجه‌ای از بحران اقتصادی است، اما سطح کلی درآمد تولیدشده توسط بانک‌ها به‌وسیله محدودیت‌های قیمت‌گذاری سرکوب شده است. (محدودیت روی نرخ کارت‌های اعتباری، هزینه اضافه برداشت و…)

اگر میزان کاهش تقاضا برای خدمات مالی، مداوم و سیستماتیک باشد، می‌توان گفت تعداد بانک‌ها و مؤسسات اعتباری، بیش از اندازه لازم است.

اما تعداد بانک‌ها و مؤسسات مالی لزوماً نباید کاهش یابد. بانک‌ها را می‌توان از طریق خروج و کاهش دارایی‌های غیرمولد کاهش داد، اما اگر مجموع تقاضا در میان کل خدمات و محصولات مالی به‌طور قابل ملاحظه‌ای کمتر از گذشته شود، یک استراتژی ناموفق خواهد بود و باید تعداد بانک‌ها را کاهش داد.

بنابراین تنها این راهکار می‌ماند؛ «پیدا کردن راهی برای افزایش تقاضا.»

ممکن است بگویید تقاضا برای خدمات و محصولات مالی وجود دارد، اما به‌اندازه کافی توسط بانک‌ها پیگیری نشده است. به‌طور مثال ممکن است بگویید بانک‌ها می‌توانستند با افزایش حجم وام‌دهی نظیر به نظیر (P2P)، باعث افزایش تقاضا شوند، اما اشتباه می‌کنید و تعریف عرضه و تقاضا را به غلط متوجه شده‌اید.

اگر بگویم که یک مازراتی می‌خواهم، آیا برای آن شرکت یک تقاضا محسوب می‌شود؟ غیرممکن است که توانایی خرید مازراتی را داشته باشم. (شاید هم می‌توانستم، اما به شرطی که همسرم تمام پس‌انداز بازنشستگی‌مان را خرج نمی‌کرد!) شرکت مازراتی برای به دست آوردن این تقاضا می‌بایست قیمت محصولش را تا جایی پایین بیاورد که هیچ سودی برایش ندارد، بنابراین علاقه شخصی من یک تقاضا محسوب نمی‌شود. این موضوع، بانک‌ها و وام‌های نظیر به نظیر را نیز شامل می‌شود. درخواست وام، شامل یکسری دستورالعمل‌ها است و راهی که بتوان درخواست‌ها را افزایش داد، نادیده گرفتن این دستورالعمل‌ها است.

در واقع صادرکنندگان کارت‌های اعتباری همین کار را برای افزایش تقاضای کارت‌های خود انجام دادند.

تا زمانی که بانک‌ها چنین دستورالعمل‌هایی دارند، شماری از مصرف‌کنندگان دیگر درخواست وام‌های نظیر به نظیر نخواهند داشت. به عبارت دیگر درخواست وام برای خدمات و محصولاتی نیست که بانک‌ها ارائه می‌دهند.

اگر تلاش بانک‌ها برای افزایش تقاضا تنها محدود به پیدا کردن راه‌های جدید برای فروش خدمات و محصولات موجودشان باشد، شکست خواهند خورد، مگر اینکه:

  1. اقتصاد رونق پیدا کند؛
  2. نسل جدید، مشتریان جدید ایجاد کنند.

 

اگر هر یک از این دو مورد اتفاق بیفتد، نشان می‌دهد کاهش کنونی تقاضا، مداوم و سیستماتیک نیست.

راه دیگری که باعث ثابت ماندن بانک‌های فعلی می‌شود، این است که محصولات و خدمات جدید برای فروش داشته باشند که موجب افزایش سطح تقاضا می‌شود، اما سابقه بانک‌ها در این امر خوب نیست.

بانک‌ها به‌طور معمول مشتری‌ها را به استفاده از پی‌اف‌ام یا ابزار پرداخت آنلاین تشویق نمی‌کنند و از طرفی پرداخت وام‌های نظیر به نظیر به‌خاطر تولید درآمد با شکست مواجه شده است.

اموری مانند لوپ، کوین یا دیگر مسائل مربوط به پرداخت موبایلی، نوآوری‌هایی هستند که می‌توانند هیجان‌انگیز باشند، ولی این موارد موجب ایجاد تقاضا برای محصولات و خدمات بانکی نمی‌شوند.

فناوری‌های تلفن همراه سبب خروج بانک‌ها از گردونه کسب‌وکار نمی‌شود، بلکه در واقع علت آن، کاهش تقاضا برای محصولات و خدمات مالی است. در حقیقت موبایل از طریق فناوری و ایجاد محصولات و خدمات جدید به بانک‌ها این فرصت را می‌دهد تا راه‌های جدیدی برای افزایش تقاضا پیدا کنند.

حرف آخر اینکه عرضه بیش از تقاضا، دلیل اصلی وجود تعداد زیاد بانک‌هاست.

 

مساله اصلی بانک‌ها چیست؟

برخی صاحب‌نظران بر این باورند که مشکل اصلی بانک‌ها، تغییر رفتار مصرف‌کنندگان با پیشرفت فناوری و نوآوری‌های جدید است، اما بانک‌ها در سازگار شدن با شرایط روز و نوآوری‌های جدید و اجرای آنها سابقه خوبی دارند؛ به‌عنوان مثال دستگاه‌های خودپرداز، بانکداری آنلاین، پرداخت‌های آنلاین، جذب سپرده از راه دور.

رفتارها و نگرش‌های مصرف‌کنندگان بازتابی از تغییرات فناوری و اجتماعی است. مصرف‌کنندگان امروزه از طریق اینترنت عملاً هر کاری را انجام می‌دهند و در حال استفاده از تلفن‌های هوشمند و تبلت‌ها هستند تا به همه ابعاد زندگی خود کمک کنند.

نوآوری‌های فنی و تغییرات در بانکداری به دگرگونی صنعت منجر نشده است، اما با این حال مصرف‌کنندگان راه‌هایی برای ارتباط و تعامل با بانک‌ها دارند و بانک‌ها نیز برای خدمات‌رسانی و بهبود کیفیت خدمات و کاهش هزینه‌ها راه‌های جدیدی دارند.

مشکل اینجاست که چگونه باید در توسعه و افزایش این راه‌های جدید سرمایه‌گذاری کرد.

به‌طور قطع این یک چالش برای بانک‌ها است، اما بزرگ‌ترین مشکل آنها نیست. تغییر رفتار مصرف‌کنندگان و فناوری، بزرگ‌ترین مشکل بانک‌ها نیست. (در واقع آنها راهی به‌سوی مشکل اصلی هستند.)

برداشت من: مدل کسب‌وکار غالب کنونی صنعت بانکداری دیگر مناسب نیست.

 

نابودی مدل کسب‌وکار سنتی

مدل کسب‌وکار کنونی در بانکداری خرد، برقراری تعادل بین بدهی و اعتبارات است؛ بانک‌ها با ارائه محصولاتی (مانند حساب‌های جاری و پس‌انداز)، سرمایه لازم برای اعطای وام به افراد و کسب‌وکارهایی را که به آن نیاز دارند به دست می‌آورند.

کسب درآمد بسیاری از بانک‌ها به این طریق است. تقاضا برای وام به‌صورت دوره‌ای است، بنابراین ضعف‌هایی که در مسائل مربوط به وام وجود دارد، حاکی از نابودی مدل کسب‌وکار نیست. در ادامه به برخی مشکلات این مدل اشاره می‌کنیم.

 

۱٫ کاهش درصد سود دارایی‌ها

از سال ۱۹۸۵، کل درآمد به‌دست‌آمده توسط بانک‌های ایالات متحده از حدود ۳/۲ تریلیون دلار به بیش از ۱۳ تریلیون دلار در سال ۲۰۱۳ رسید. هرچند سود (بهره) دارایی‌ها از حدود ۱۳ درصد به کمتر از ۱۰ درصد کاهش یافت، سود دارایی‌ها بعد از رشد ۸ درصدی طی سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، سالانه ۱ درصد کاهش یافته است.

 

۲٫ کاهش میزان سود خالص

در نتیجه کاهش سود دارایی‌ها، درآمد بانک‌ها کاهش یافته است.

میزان سود خالص، یعنی همان تفاوت بین درآمد حاصل از سود (بهره) تولیدشده توسط بانک‌ها و نرخ بهره پرداختی به وام‌دهندگان، در سال ۱۹۹۵ به بالاترین حد خود؛ به میزان ۵ درصد رسید و پس از آن با کاهش روبه‌رو شده و به پایین‌ترین سطح خود در سه‌ماهه سوم سال ۲۰۰۸ و به میزان ۱۵/۳ درصد رسید. همچنین در سه‌ماهه سوم سال ۲۰۱۰ به ۷/۳ درصد افزایش و مجدد در سال ۲۰۱۳ به ۲/۳ درصد کاهش یافت. با وجود نزدیک به ۲/۱ تریلیون دلار سود دارایی، کاهشی که میان سه‌ماهه دوم سال ۲۰۱۰ و سه‌ماهه دوم سال ۲۰۱۳ رخ داده، موجب از بین رفتن نزدیک به ۵ میلیارد دلار میزان سود شده است.

 

۳٫ کاهش درآمد اضافه برداشت

درآمد حاصل از هزینه‌های اضافه برداشت بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۹ از ۳/۱۱ میلیارد دلار به ۵/۳۸ میلیارد دلار افزایش یافت که در سال ۲۰۰۹ و با وضع قوانین محدودکننده، این درآمدها، به ۳/۳۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۳ کاهش پیدا می‌کند که نسبت به اوج خود، ۱۹ درصد کاهش داشته است. این مقررات همراه با نارضایتی مصرف‌کنندگان نسبت به این هزینه‌ها (درآمد بانک‌ها از طریق اضافه برداشت)، جبران درآمد را برای بانک‌ها بسیار مشکل کرده است.

 

۴٫ کاهش بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)

تقریباً از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۷ و تا قبل از رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸، سود سهامداران بین ۱۴ تا ۱۶ درصد در نوسان بود، اما پس از رکود اقتصادی این بازگشت سود سهام مثل گذشته نیست و در حال حاضر سعی بر رسیدن به ۱۰ درصد است.

مک‌کینزی (شرکت مدیریتی که در زمینه تحلیل و مشاوره بازار فعالیت دارد) تخمین می‌زند سود صنعت تا سال ۲۰۱۵ به ۱۵۴ میلیارد دلار برسد که ۲۷ درصد بیشتر از سودی است که در سال ۲۰۱۰ داشته است، اما برای اینکه بتوان به ۱۲ درصد در سال ۲۰۱۵ رسید، سود مورد نظر باید دوبرابر، یعنی ۳۱۲ میلیارد دلار شود.

آیا واقعاً این صنعت (بانکداری) می‌تواند به روزهای اولیه خود بازگردد؟ تیم مشاوره‌ای بوستون باور دارد که این امر می‌تواند محقق شود مشروط به آنکه موارد ذیل رخ دهد:

  1. کاهش هزینه؛ که می‌تواند باعث افزایش ۳ تا ۴ درصدی بازده سهامداران شود.
  2. بهینه‌سازی قیمت؛ که این امر نیز می‌تواند باعث افزایش ۱ تا ۲ درصدی شود.
  3. رشد؛ این امر نیز به افزایش ۱ تا ۲ درصدی کمک می‌کند.

 

سخن آخر

با در نظر گرفتن شرایط مدل کسب‌وکار کنونی، بازگشت به میزان اولیه ROE در صنعت بانکداری، اگر نگوییم ناممکن، ولی نامحتمل است.

دستیابی به برآوردهای گروه مشاوره‌ای بوستون با الگوی تجاری فعلی امری غیرممکن خواهد بود، چرا؟

۱٫ فرصت‌های کاهش هزینه محدود هستند

باید به این موضوع توجه کرد که فرصت‌ها محدودند. در میان تمامی موارد مربوط به ساختار هزینه‌های بانک، دو مورد بزرگ وجود دارند که عبارت‌اند از: «هزینه‌های مربوط به شعبه و بررسی هزینه‌های پردازش» که هر دو مورد دارای هزینه‌های ثابت هستند.

با این حال تعدادی از بانک‌ها شعبه‌های خود را تعطیل کرده‌اند و برخی به شعبه‌های خود اضافه کرده‌اند و درمجموع بانکی را نیافتم که بخواهد شعب خود را تماماً حذف کند.

اگرچه حجم فعالیت‌هایی که توسط چک انجام می‌شده در ۱۰ سال اخیر کاهش یافته، اما هزینه‌های متغیر پردازش چک نسبتاً کم و هزینه‌های ثابت آن بالا است، بنابراین همان‌طور که حجم چک کاهش یافته، توانایی بانک در از بین بردن زیرساخت‌های چک و هزینه‌های مرتبط با آن نیز محدود شده است.

باور رایج میان اکثر بانکدارها هم کاهش هزینه‌ها از طریق بستن شعب را محدود کرده است. به‌رغم وجود اینترنت و موبایل برای یافتن محصولات مالی، همچنان درصد افتتاح حساب‌هایی که از طریق شعبه انجام می‌شود، بالا است. بانکدارهای بسیاری بر این باورند که اگر شعبه نداشته باشند، ممکن است کسب‌وکار خود را از دست بدهند.

 

۲٫ قیمت‌گذاری محدود شده است

تلاش‌های نظارتی بر بانک‌ها طی چند سال گذشته در آمریکا، توانایی بانک‌ها را در بهینه‌سازی قیمت‌ها محدود کرده است، به‌عنوان مثال یکی از محدودیت‌ها که به نام Reg E معرفی شده، این است که بانک‌ها را در افزایش سود روی کارت‌های اعتباری محدود کرده است.

قانون دیگر، تغییر روشی بود که بانک‌ها از طریق آن هزینه‌های اضافه برداشت روی حساب‌های جاری، اعمال می‌کردند.

اصلاح دوربین (که در بخشی از قانون داد ـ فرانک آمده است) نرخ سود به‌دست‌آمده بانک‌ها را که از طریق مبادله کارت‌های اعتباری کسب شده بود، به‌شدت کاهش داد و زمانی که بانک‌ها هزینه‌های ماهانه حساب‌های جاری را که در گذشته رایگان بوده به مشتریان اعلام می‌کنند، بسیاری از آنها به مؤسسات دیگری مراجعه می‌کنند.

 

۳٫ تغییرات جمعیت اثرات زیانباری بر رشد صنعت می‌گذارد

در محدوده مدل کسب‌وکار فعلی، رشد طبیعی شاید بهترین شرط و گزینه برای بهبود بازده حقوق صاحبان سهام بانک باشد.

به یاد داشته باشید که مدل کسب‌وکار فعلی به تقاضا برای اعتبار بستگی دارد. درصورتی‌که این نگرش فعلی «نسل Y» ادامه پیدا کند این نسل نسبت به کارت‌های اعتباری، بی‌رغبت خواهند شد، داشتن ماشین یک اجبار برای آنها نخواهد بود و ممکن است در جامعه‌ای زندگی کنند که همچون نسل‌های پیشین، صاحب‌خانه شدن تمام هم‌وغم آنها نباشد.

این سه مورد، تقاضا برای خدمات و محصولات مالی را کاهش خواهد داد و امکان رشد را نیز دشوار خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *