تصمیمگیری به تأییدیه نیاز ندارد!
رید هستینگز: در سال ۲۰۰۴ هنوز فقط با پست دیویدی اجاره میدادیم و تد ساراندوس مسئول خرید همه دیویدیها بود. او بود که تصمیم میگرفت برای مثال از فیلمی جدید ۶۰ یا ۶۰۰ نسخه بخریم.
در مقطعی فیلم جدیدی در مورد فضاییها منتشر شده بود و تد فکر میکرد فیلم پرطرفداری خواهد شد. در کنار هم قهوه مینوشیدیم و تد روی فرم سفارش کار میکرد که از من پرسید: «فکر میکنی از این فیلم چند نسخه باید سفارش بدهیم؟»
پاسخ دادم: «فکر نمیکنم فیلم محبوبی باشد. فقط چند تا سفارش بده».
در عرض یک ماه تقاضای بسیار زیادی برای این عنوان شکل گرفت و موجودیمان تمام شد. با عصبانیت از تد پرسیدم: «چرا از این فیلم فضاییها نسخه بیشتری نخریدی؟»
با اعتراض پاسخ داد: «خودت گفتی».
از آن موقع به مرور متوجه خطرات هرم تصمیمگیری استاندارد شدم. من رئیسم و نظرات تأثیرگذاری دارم که آزادانه مطرح میکنم، اما در تصمیمگیری در مورد تعداد فیلمهایی که باید سفارش بدهیم، یا اتخاذ مجموعه زیادی از تصمیمات حیاتی روزانه نتفلیکس من بهترین گزینه نیستم. به تد گفتم: «تد، وظیفه تو این نیست که سعی کنی رضایت من را جلب کنی یا تصمیماتی بگیری که فکر میکنی بیشتر از همه مورد تأیید من است. وظیفه تو انجام کار درست و مفید برای کسبوکار است. حق نداری به من اجازه بدهی این شرکت را به خاک سیاه بنشانم.»
در بیشتر شرکتها رئیس حضور دارد تا تصمیمات کارمندان را تأیید یا رد کند. این رویکرد راهی قطعی برای محدود کردن نوآوری و کاهش سرعت رشد است. در نتفلیکس تأکید میکنیم که مخالفت با مدیر و اجرای ایدهای بر خلاف نظر او اشکالی ندارد. نمیخواهیم افراد ایدهای عالی را فقط به این دلیل کنار بگذارند که مدیری متوجه نمیشود آن ایده چقدر خوب است. به همین دلیل در نتفلیکس میگوییم:
«بهدنبال خشنود کردن رئیستان نباشید. بهدنبال انجام کاری باشید که بیشترین منفعت را برای شرکت دارد.»
افسانههایی در مورد مدیران عامل و سایر مدیران ارشدی وجود دارد که در جزئیات کسبوکارشان دخالت داشتند و محصول یا خدمتشان فوقالعاده شده است. داستان استیو جابز این بود که مدیریت ذرهبینیاش آیفون را به محصولی عالی تبدیل کرد. مدیران شبکهها و استودیوهای فیلمسازی بزرگ گاهی تصمیمات زیادی در مورد محتوای خلاقانه پروژههایشان میگیرند. حتی برخی مدیران ارشد باافتخار از «مدیر نانویی» بودن خودشان حرف میزنند.
البته در اغلب شرکتها، حتی در آنهایی که مدیرانشان مدیریت ذرهبینی نمیکنند، کارمندان بهدنبال اتخاذ تصمیمی هستند که پشتیبانی رئیس از آن محتملتر است. برداشت رایج این است که رئیس بیشتر میداند؛ چراکه به مرتبه بالاتری در سلسلهمراتب رسیده است. اگر برای آینده شغلیتان ارزش قائلید و نمیخواهید به نافرمانی متهم شوید، با دقت گوش بدهید تا ببینید او فکر میکند بهترین اقدام چیست و از همان پیروی کنید.
ما این مدلهای بالا به پایین را سرمشق قرار نمیدهیم؛ زیرا معتقدیم زمانی سریعتر و نوآورتر هستیم که کارمندان شرکت خودشان تصمیمات را اتخاذ کنند و مسئولیت آن را بپذیرند. در نتفلیکس تلاش میکنیم توانایی تصمیمگیری خوب را در همه جای شرکت پرورش دهیم و افتخار میکنیم که مدیران ارشدمان تصمیمات بسیار کمی اتخاذ میکنند.
مدتی قبل شریل سندبرگ از فیسبوک یک روز را در کنار من سر کار گذراند. در همه جلسات گروهی و یکبهیک من شرکت کرد. این کار را چند وقت یک بار با مدیران ارشد سیلیکونولی انجام میدهم تا بتوانیم با تماشای یکدیگر در عمل، از هم یاد بگیریم. در انتهای کار که با هم در مورد این تجربه گفتوگو میکردیم، شریل گفت: «شگفتانگیز بود که تمام روز در کنارت بودم و ندیدم حتی یک تصمیم بگیری.»
احساس بسیاری خوبی به من دست داد؛ چراکه هدفمان دقیقاً همین است. مدل تصمیمگیری توزیعشده ما به یکی از زیربناهای فرهنگمان و یکی از دلایل اصلی رشد و نوآوری سریع ما تبدیل شده است.
ارین میر: وقتی کار روی این کتاب را شروع کردیم، از رید پرسیدم چطور میتواند برای مشارکت در این کار زمان بگذارد. پاسخ داد: «میتوانم هر چقدر که فکر میکنی لازم است، وقت بگذارم.»
غافلگیر شدم. با توجه به نرخ رشد نتفلیکس فکر میکردم فرصت سر خاراندن هم نداشته باشد. با این حال رید آنچنان باور عمیقی به تصمیمگیری توزیعشده دارد که طبق مدل او اینکه مدیرعاملی که سرش شلوغ نیست، نشاندهنده آن است که واقعاً کارش را انجام میدهد.
تصمیمگیری توزیعشده فقط در شرکتهایی با تراکم زیاد افراد با استعداد و شفافیت سازمانی غیرعادی نتیجهبخش است. بدون این عناصر نتیجهای کاملاً معکوس میدهد. وقتی این عناصر وجود داشته باشد، برای حذف محدودیتهایی آمادهاید که (دیگر مثل رهگیری مرخصیها) فقط نمادین نیستند؛ بلکه میتوانند سرعت نوآوری در کسبوکارتان را به اندازه چشمگیری افزایش دهند. «پائولو لورنزونی» متخصص بازاریابی که پیش از پیوستن به نتفلیکس در آمستردام، برای شبکه اسکای ایتالیا (Sky Italy) کار میکرد، این اصل را با مقایسه محیطهای کاری قبلی و جدیدش تشریح میکند:
اسکای تنها پخشکننده سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) در ایتالیاست. رئیسم در اسکای از من خواست برای این سریال ایدههای تبلیغاتی ارائه کنم. ایدهای عالی به ذهنم رسید.
اگر سریال بازی تاج و تخت را تماشا کرده باشید، با دیوار یخی بزرگی که از سرزمین حفاظت میکند، آشنا هستید. بخش زیادی از سریال بالای دیوار فیلمبرداری شده و آن بالا بسیار سرد است. این موضوع منشاء ایده من برای تبلیغات شد.
چهار دوست در عصری گرم در میلان در حال صرف نوشیدنی هستند. خورشید در حال غروب است و این دوستان نوشیدنی بلینی (Bellini) میل میکنند. تیشرت پوشیدهاند و بیرون در حیاطی محصور قرار دارند. میتوانید بازتاب صفحهنمایش تلویزیون را از پنجره منزل پشت سرشان ببینید. یکی از دوستان ساعتش را نگاه میکند. وقتی میفهمد چیزی به شروع بازی تاج و تخت نمانده لبخند میزند و میگوید: «بهتر است به داخل برویم. زمستان در راه است» (بعد چشمک میزند). دو نفر از این دوستان وسایلشان را برمیدارند. آنها هم نمیخواهند سریال را از دست بدهند، اما دوست چهارم شوخی نفر اول را نمیفهمد: «منظورت چیست؟ بیرون که گرم است». سه نفر دیگر به ناآگاهی او میخندند. ظاهراً نفر چهارم اشتراک شبکه اسکای را ندارد و از آن دیوار یخی آگاه نیست. سه نفر دیگر میگویند: «باید (اسکای) بگیری تا بگیری (ما چی میگیم).»
این ایده را به هر کس ارائه دادیم، عاشقش شد. اما در اسکای همه مسائل باید به تأیید مدیرعامل میرسید. مدیرعامل تنها فردی بود که شوخی را نفهمید. تقریباً طی سه دقیقه و نیم ایده را رد کرد.
پائولو در نتفلیکس استخدام شد تا کار تبلیغات برنامهها برای ایتالیاییها را بر عهده بگیرد. «نارکو» (Narcos)، سریال تولیدی محبوب نتفلیکس یکی از سریالهایی بود که پائولو اطمینان داشت در ایتالیا بسیار موفق میشود. داستان این سریال درباره پابلو اسکوبار، قاچاقچی بزرگ مواد مخدر اهل کلمبیاست. پابلو فردی خوشتیپ با موهای مرتب به سبک دهه ۱۹۸۰ و سبیلی پرپشت است. پائولو توضیح میدهد: «با وجود همه کارهای اسفناکی که انجام میدهد، باز هم دوست دارید موفق شود. میدانستم ایتالیاییها که عاشق سریالهای مافیایی هستند این سریال را هم دوست خواهند داشت. بعد از دهها شببیداری و قدمزدن در آپارتمانم به طرحی رسیدم که چطور همه مردم ایتالیا را مجذوب این سریال کنم. طرح کاملاً برایم روشن بود. گران تمام میشد و باید همه بودجه بازاریابی ایتالیا را برای آن خرج میکردم.»
اما پائولو نمیدانست که رئیس جدیدش یعنی «جرت وست» (Jerret West)، معاون بازاریابی شرکت؛ فردی آمریکایی که در سنگاپور زندگی میکند، چه نظری در مورد ایدهاش خواهد داشت. آیا تأییدیه مدیریت را برای اجرای طرح میگیرد؟
جرت قرار بود به آمستردام بیاید. چند هفته را صرف این پیشنهاد کرده بودم و اگر آن را رد میکرد، بیهوده وقتم تلف شده بود. دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه، روز و شب کار کردم تا متقاعدکنندهترین استدلال را بنویسم. ظهر روز پنجشنبه متن را برای جرت ایمیل کردم. پیش از ارسال ایمیل زیر لب به کامپیوترم گفتم: «لطفاً کاری کن جواب جرت مثبت باشد.»
روز جلسه آنقدر مضطرب بودم که مجبور شدم دستانم را در جیبهایم بگذارم تا جلوی لرزششان را بگیرم. اما جرت بیشتر جلسه را در مورد چالشهای استخدام حرف زد. آنقدر استرس داشتم که نمیتوانستم درست گوش کنم. نفس عمیقی کشیدم و وسط حرفهایش پریدم و گفتم: «جرت، میخواهم مطمئن شوم که برای بحث در مورد پیشنهادم برای نارکو وقت داریم.»
پائولو پاسخ جرت را باور نمیکرد. جرت گفت: «میخواستی در مورد برخی از اجزا بحث کنیم؟ پائولو، تصمیمگیری بر عهده خودت است. آیا کمکی از دست من برمیآید؟» از آن لحظات روشنگر بود. فهمیدم! در نتفلیکس اگر همه پیشزمینههای تصمیمتان را مطرح کنید، پیشنیازها را فراهم کردهاید. نیازی به تأییدیه ندارید. به خودتان بستگی دارد. تصمیم با شماست.
افراد به شغلهایی تمایل دارند و با آنها به شکوفایی میرسند که اختیار تصمیمگیری را به خودشان میدهند. از دهه ۱۹۸۰ متون حوزه مدیریت مملو از دستورالعملهایی برای تفویض اختیارات بیشتر و «توانمند کردن کارمندان برای توانمند کردن خودشان» بوده است. پائولو هم دقیقاً همین را میگوید. هرچه به افراد اختیار بیشتری در مورد پروژههای خودشان داده شود، بیشتر احساس مالکیت میکنند و برای صرف تمام توانشان بیشتر انگیزه خواهند داشت. امر و نهی کردن به کارمندان آنقدر روش کهنهای است که در صورت بروز با فریاد «مدیر ذرهبینی»، «دیکتاتور» و «یکهسالار» کارمندان مواجه میشود.
اما در بیشتر سازمانها هر چقدر که به کارمندان برای تعیین اهداف و پرورش ایدههای خودشان استقلال رأی داده شود، باز هم تقریباً همه معتقدند که وظیفه رئیس است که مطمئن شود تیمش تصمیمات احمقانه و اتلافکننده پول و منابع نمیگیرد. اگر هم رئیس باشید، از نظر شما شعار رید یعنی «بهدنبال خشنود کردن رئیستان نباشید» احتمالاً نهتنها عجیب؛ بلکه واقعاً ترسناک خواهد بود.
مطلبی که خواندید بخشی از فصل ششم کتاب قانون بیقانونی نوشته رید هستینگز و ارین میر است.